loading...
تیم بازاریابی شبکه ای ابر تجارت کهکشان
محمد امین بیطرفان بازدید : 2719 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (2)

این هفت ویژگی، مهارت نیستند؛ بعضی‌ها عادتند؛ بعضی یک وضعیت ذهنی‌اند و بعضی دیگر، به سادگی چیزهایی هستند که شما باید به طور موثر از آن‌ها استفاده کنید تا سازمانتان را بسازید.

من پیشنهاد می‌کنم که در هر یک از آن‌ها به خودتان نمره بدهید؛ صادق باشید و از خودتان بپرسید که آیا واقعا این ویژگی را دارید؟ سپس بعد از مدتی از دانستن این هفت ویژگی، دوباره به خودتان نمره بدهید تا ببینید که پیشرفت داشته‌اید یا نه، مهم‌ترین نکته این است: هرچه این ویژگی‌ها در شما پیشرفت کند، درآمد شما افزایش خواهد یافت.

کسی که این هفت مورد را داشته باشد، روی ریل قرار دارد؛ روی ریل قرار گرفتن به چه معنی است؟

دلیل اصلی همه‌ این موارد، مفهومی است که ما آن را روی ریل بودن (getting over the line)می‌نامیم؛ وقتی واگنی روی ریل قرار دارد، فقط می‌تواند در یک مسیر و یک جهت حرکت کند و با صرف نیرویی کم این اتفاق می‌افتد. آیا تاکنون تلاش کرده‌اید کشوی یک میز را داخل ریل آن قرار دهید؟ در ابتدا کمی مشکل است؛ ولی به محض آن که چرخ‌های کناری، روی ریلش قرار گرفت، با فشار یک انگشت، کشو روی ریلش پیش می‌رود و سر جایش قرار می‌گیرد. قرار گرفتن یک نفر روی ریل، یعنی ذهنیتی که در آن بازگشتی نباشد. چنین افرادی، تعهدی به سختی صخره به تجارتشان و کمپانی دارند و از این تجارت خارج نخواهند شد؛ حتی اگر هر سختی و مشکلی که فکرش را بکنید پیش بیاید!

آن‌ها روی ریل هستند؛ اگر کمپانی به مدت سه ماه محصولات را توزیع نکند، اگر یک برنامه‌ی بسیار منفی درباره‌ی کمپانی در تلویزیون رسمی کشور پخش شود، اگر بالاسری آن‌ها کار را کنار بگذارد ... فرقی نمی‌کند؛ آن‌ها روی ریل هستند! آن‌ها در مسیر خود قرار دارند!

بیشتر افراد در نتورک مارکتینگ «کارگر» هستند و مدام در حال جان کندن و عرق ریختن؛ علت آن است که این افراد تمام وقت روی تکنیک‌ها کار می‌کنند و آن‌ها را انجام می‌دهند؛ آن‌ها که در تجارت بازاریابی شبکه ای ثروتمند می‌شوند یک فرهنگ می‌سازند و آن فرهنگ این است: افراد باید روی ریل قرار بگیرند.

استفاده از این هفت مورد، تعداد افراد روی ریل را در سازمانتان به مراتب افزایش خواهد داد.

وضعیت ( status)

در این­جا به اولین چیزی می‌­پردازیم که باعث موفقیت شما در بازاریابی شبکه ای می­شود.

Status در فارسی “وضعیت” ترجمه می‌­شود. این “وضعیت” و داشتن آن، برای موفقیت شما حیاتی است؛ هم هنگامی که می­خواهید به سراغ کسی بروید و او را دعوت به کار کنید و هم هنگام فعالیت در کنار تیمتان.

"وضعیت" ترکیبی است از آن­چه باور دارید، آنچه انجام می­دهید و اعتمادی که دارید؛ افرادی که روی ریل بازاریابی شبکه ای قرار دارند، این "وضعیت" را دارند و آن­ها که روی ریل نیستند، ندارند؛ وضعیت، این است که بدانید شما چه فرصتی در اختیار دارید، شما با اطمینان به سراغ دیگران می­روید، چون هیچ شکی درباره­­ آنچه به آن­ها پیشنهاد می‌­کنید ندارید؛ شما وقتی به سراغ افراد می‌­روید، باید در وضعیت "این فرصت را به چه کسی می‌­توانم پیشنهاد بدهم" باشید؛ نه در وضعیت "امیدوارم طرف رد نکنه!"

افرادی که Status دارند، به دنبال آدم­های “آسان” و فقیر که ناتوانند و به هر چیزی پاسخ مثبت می‌­دهند نمی‌­روند؛ بلکه بلافاصله افرادی را در جریان قرار می‌­دهند که بیش از همه موفق و هدفدارند؛ این کار را با اطمینان کامل انجام می‌دهند و در انتظار نتیجه مثبت هستند، آن­ها می‌­دانند که بازاریابی شبکه ای یک تجارت رویایی و بینظیر است، سرمایه زیادی نمی­‌خواهد؛ استخدام کسی یا جایی نیستید؛ نیاز به امکانات اولیه‌ای مانند دفتر و غیره ندارید؛ بازنشستگی­ در آن زودهنگام است و درآمد آن بسیار بالاست؛ بنابراین وقتی این افراد درباره لیست افرادشان فکر می‌­کنند، به دنبال افرادی می­‌گردند که این فرصت را بفهمد و سپس با Status به سراغ این افراد می‌­روند، آن­ها به دنبال شکار افراد، یا التماس کردن نیستند و در به ­در به دنبال شنونده نمی‌­گردند؛ آن­ها به سادگی به افراد پیشنهاد­ می‌­کنند که در این موقعیت فوق­العاده شرکت کنند؛ چیزی بسیار فراتر از شغل یا تجارتی که او هم­ اکنون در آن دخیل است.

چیز دیگری که از Status ناشی می‌­شود، توانایی به کارگیری “بزرگ­”هاست، منظورم این است: وقتی من به کمپانی ملحق شدم، دقیقاً همین کار را کردم، من به سراغ پرمشغله‌­ترین، هدف­دارترین و موفق­ترین‌­ها رفتم؛ من اجازه دادم آن­ها بدانند این فرصت چه­ قدر بزرگ است و آن­ها چه ­قدر می­توانند در آن بزرگ باشند؛ من به حدود 10 نفر گفتم که می­توانند درآمدی بالای 100هزار دلار در ماه در این تجارت داشته­ باشند (البته ازآن ده نفر، هفت نفر هیچ تجربه­‌ای در نتورک مارکتینگ یا بازاریابی شبکه ای نداشتند؛ من می­‌دانستم می‌­توانند؛ چون آن­ها باهوش و دارای تأثیر و نفوذ کلام بودند و در تدریس مهارت داشتند) کلید این است که من امروز یکی از مدیران طلایی هستم.

بیش از 100هزار دلار در ماه درآمد دارم و نفر اول از نظر درآمد در کمپانی‌ام هستم؛ اما وقتی که من به سراغ این افراد رفتم، حتی یک لیدر درجه پایین هم نبودم و هیچ درآمدی هم به دست نیاورده­ بودم، نکته را گرفتید؟ من منتظر نماندم که درآمد بزرگی کسب کنم تا پس از آن سراغ آن­ها بروم؛ من منتظر نماندم تا 6000 دلار در ماه در بیاورم تا نشان دهم چقدر آن­ها می‌­توانند بزرگ باشند؛ من می‌­د‌‌‌‌‌انستم که واقعاً چه چیزی در اختیار دارم و همینطور هم با دیگران صحبت می­‌کردم.

"خرده ­کاری" فایده‌­ای برای شما ندارد؛ محافظه ­کار بودن فایده‌­ای ندارد، منتظر موفقیت بودن، برای آن که به سراغ دیگران مخصوصاً اشخاص موفق برویم، هرگز هیچ فایده‌­ای برای شما ندارد؛ یک ویالون Stradivarius همیشه درجه­ یک است؛ چه شما بلد باشید آن را بنوازید و چه نه! یک لامبورگینی مثل باد می‌­رود؛ چه شما بلد باشید آن را برانید و چه نه! و بازاریابی شبکه ای، بهترین راه برای آزادی مالی در جهان است؛ برای آن­ها که تجربه‌­ای ندارند؛ سرمایه ‌شان کم است و پارتی ندارند؛ چه شما آن را انجام دهید و چه نه!

حتی اگر شما دیروز کار را شروع کرده­‌ا‌‌‌‌‌‌‌ید و 10 دلار هم در نیاورده‌­اید، پتانسیل درآمدی این کار برای افرادی که به سراغشان می‌­روید کاهش نمی‌­یابد یا محدود نمی‌­شود؛ هم­چنین اگر 5 ماه است که در این کار هستید و 10دلار هم کسب نکرده­‌ا‌‌‌ید! شما بهترین و بی‌­نظیرترین فرصت تجاری دنیا را در اختیار دارید.

این­چنین آغاز کنید و این، یعنی Status ، برای معرفی کار به دیگران از آنان عذرخواهی نکنید،بدانید که چه فرصت بی‌­نظیری را در اختیار آن­ها می‌­گذارید، به سراغ افرادی بروید که درآمدشان از حال حاضر شما بیشتر است؛ آن­ها که تحصیلاتشان از شما بیشتر است و آنها که در سطح بالاتری از موفقیت نسبت به شما هستند؛ شگفت­زده خواهید شد وقتی می­‌بینید که آنها پذیرا هستند؛ متوجه فرصت می­‌شوند و شنوندگانی با ذهنی بازند.

التماس نکنید، خواهش نکنید و دنبال افراد چنان راه نیفتید که گویی به آنها نیاز دارید، ارزش آنچه پیشنهاد میکنید را با فروتن بودن بیجا، شل و ول بودن یا یک عذرخواهی، پایین نیاورید؛ بیش از 60 سال سابقه­‌ی بازاریابی شبکه ای در کمک به مردم، سپر محافظ شماست، از تجارب بالاسری­هایتان به عنوان سپر محافظ استفاده کنید؛ خودتان را با این اطمینان که این تجارت به میلیون ها نفر کمک کرده تا زندگی بهتر داشته باشند، مسلح کنید؛ تلفن را بردارید ... همین حالا ... و به دشوارترین و خشن ترین فرد لیست خود زنگ بزنید و با Status با او صحبت کنید.

Events (گردهمایی­ها)

در این قسمت به دومین عاملی می‌­پردازیم که لیدرهای سطح بالا برای ساختن یک سازمان بزرگ انجام می­‌د‌هند. موفق­ترین آن­ها، همه­ این کارها را کامل انجام می‌­دهند و این ویژگی­ها را دارند؛ از این روست که روی ریل هستند. این ویژگی­ها واقعا مهارت نیستند؛ بعضی عادتند، بعضی یک وضعیت ذهنی‌­اند و بعضی تکنیک‌اند؛ فرقی نمی­‌کند، به هر حال شما باید برای ساختن یک سازمان بزرگ، از همه آن­ها به صورت مؤثر استفاده کنید، درباره­ اولین مورد صحبت کردیم و آن را Status نامیدیم، دومین مورد را Events (گردهمایی­ها) می­نامیم، هیچ چیز بیشتر از Events (گردهمایی­ها) افراد را روی ریل قرار نمی‌­دهد.

این Events مانند چسبی است که سازمان شما را نگه می‌­دارد و موتوری است برای فعالیت­های حیاتی مانند آموزش و کار جمعی و ایجاد انگیزه همچنین Event بهترین ابزار است برای ساختن باورها، عامل درونی بسیار مهمی که افراد را روی ریل نگه می‌­دارد؛ ممکن است شما در این کار نسبتا تازه­ وارد باشید و فکر کنید مسئولیتی در قبال Events و برگزاری آن­ها ندارید و این زمینه به شما مربوط نمی‌­شود، این اشتباه بسیار بزرگی است؛ چرا که مساله مهم درباره شما این است که چگونه از گردهمایی­ هایی که دیگران برگزار می­‌کنند استفاده می‌­کنید و آنها را توسعه می‌­دهید.

بیشتر این گردهمایی­ها از سوی بالاسری­های شما برگزار می‌­شود؛ بعضی­ها را هم ممکن است کمپانی برگزار کند، ممکن است این گردهمایی­ها، نه مربوط به کمپانی شما، که مربوط به موضوع کلی نتورک مارکتینگ باشد که توسط مربیان برگزار می‌­شود؛ یا حتی ممکن است این گردهمایی­ها توسط افرادی که در این تجارت­ نیستند برگزار شود؛ در زمینه‌­های گوناگونی مانند رشد شخصی؛ من باور دارم بهترین سناریو این است که همیشه تعدادی گردهمایی­ با فواصل منظم توسط بالاسری­های شما برگزار شود، این وقایع بیشترین کمک را به ایجاد «باور» و «ایمان» به تجارت شما، روند کاری و آموزشی مجموعه­ و سیستم شما می­‌کنند؛ حتما در تمامی آنها با اشتیاق شرکت کنید.

به نظر من حداقل هر سه ماه یک بار، باید یک گردهمایی بزرگ برگزار شود؛ یعنی سالی 4 بار؛ غیر از آن حداقل ماهی یک بار، باید گردهمایی­هایی با حضور حدود 20 نفر به ویژه از افراد تازه وارد شده و بدون ورودی برگزار شود، هم­چنین گردهمایی لیدرشیپ هم باید داشته­ باشید؛ اما این گردهمایی­ها فقط برای لیدرهای سطح بالاست؛ نه همه گروه؛ اگر می‌­خواهید یک لیدر باشید و مجموعه‌­تان رشد مداوم داشته ­باشد، باید این نکته را دریابید: شما باید در همه این گردهمایی­ها حضور داشته ­باشید؛ اما بیشتر آن­ها برای شما طراحی نشده­‌اند؛ آنها برای تیم شما طراحی و برگزار شده­‌اند تا آنها را روی ریل قرار دهید؛نقش شما این است که فرهنگی بیافرینید که این گردهمایی­ها و شرکت در آن­ها اولویت بسیار بالایی در مجموعه شما داشته ­باشد.

در هر گردهمایی (Event) شما باید آن را بزرگ­تر کنید و هر تعداد که می‌­توانید و ممکن است از اعضای تیمتان را در آن شرکت دهید؛ هرچه بیشتر بهتر، فرض می­‌کنیم شما 25 نفر از مجموعه­‌تان را به یک گردهمایی بزرگ برده‌اید؛ اگر این گردهمایی درست برگزار شود، حداقل 10 تا از آن­ها را روی ریل قرار داده‌اید، چه اتفاقی خواهد افتاد؛ گویی کلیدی در آنها زده می‌­شود و آنها روی ریل قرار می­‌گیرند، ممکن است این اتفاق صرفاً به دلیل یک لحظه خیره شدن در چشمان یک بالاسری بیفتد؛ ممکن است به دلیل چند جمله‌­ای باشد که یک نفر که درآمد بالایی داشته ­می‌­گوید؛ ممکن است تنها نظری باشد که کسی که پهلوی آن­ها نشسته می‌­دهد؛ چه بسا گفتگویی باشد که زمان استراحت بین دو نفر دیگر اتفاق می­افتد.

معمولاً در چنین جلساتی کسانی صحبت می­‌کنند که افراد شما قبلاً آن­ها را نمی‌­شناخته‌­اند؛ ممکن است تعداد قابل توجهی از افراد شما متوجه شوند که داستان روند کار آن فرد ناشناس، کاملاً شبیه آنهاست و در این صورت، آن­ها تلاش می­کنند که بقیه­ ی داستانشان هم شبیه آن فرد باشد و زمانی که چنین شود، کار تمام است؛ آن­ها موفقیت را واقعیت می‌­بخشند و البته روی ریل قرار می­‌گیرند؛ شاید 15 نفر از 25 نفر شما چنین احساسی نداشته­ باشند و اینقدر عوض نشوند؛ ولی حداقل هیجان­زده می­‌شوند و انگیزه­ بیشتری پیدا می‌­کنند و شاید بهتر عمل کنند، بعضی از آنها در گردهمایی بعدی شرکت می‌­کنند و آنجا روی ریل قرار می­‌گیرند و بعضی پس از آن؛ ممکن است کسی به 5 یا 10 یا 15 گردهمایی بیاید تا روی ریل قرار بگیرد، بعضی هم ممکن است هرگز روی ریل قرار نگیرند و در میانه راه کار را ترک کنند.

اما مطمئنا این افراد با افراد دیگری که لیدرهای روی ریل وارد می‌کنند، جایگزین می‌­شوند، من درس بزرگی را از لیدر عزیزم که چند سال قبل مرا با نتورک آشنا کرد یادگرفتم؛ او نکته بسیار جالبی را درباره­ آوردن افراد به Event ها کشف کرده­ بود، او کشف کرد هرگاه شما 100 نفر از یک مجموعه را به یک گردهمایی ببرید، بازی از نو شروع می‌­شود اگر 100 نفر از یکی از مجموعه­‌هایتان در یک گردهمایی شرکت کنند، می­‌توانید مطمئن باشید که تعداد کافی از آنها روی ریل قرار می‌­گیرند تا فرآیند همانندسازی به درستی انجام شود؛ بنابراین، راز موفقیت این است که تا آنجا که می‌­توانید، افراد بیشتری را به یک گردهمایی ببرید، یاد بگیرید که خودتان نیز یک گردهمایی را توسعه دهید و بزرگترش کنید و تنها اعلام ­کننده­ آن­ها نباشید؛ فرهنگی بسازید که در آن گردهمایی­ها مقدس باشند، هرگز نگران نباشید که آیا این گردهمایی با قبلی تفاوتی دارد یا نه؛ یا این که شما از آن چه سودی خواهید برد، شما همیشه در هر گردهمایی چیزی برداشت خواهید کرد.

اما پس از حد خاصی، گردهمایی­ها دیگر برای یادگیری مهارت نیستند؛ چون شما آن مهارت­ها را آموخته­‌اید، گردهمایی­ها برای این هستند که شما تیمتان را سریع­تر بسازید، بنابراین جداً به این فکر کنید که تاکنون از گردهمایی­ها چه استفاده‌­ای برده­‌اید و به خودتان در این زمینه نمره بدهید، در پایان این هفت مبحث، خواهیم دید که نمره شما در هر زمینه چند است و کدام ویژگی­ها را باید بهبود ببخشید، از درس قبلی تاکنون، Status تان باید خیلی بهتر شده­ باشد.

Consistency (ثبات)

در این­جا به سومین چیزی می‌­پردازیم که باعث موفقیت شما در نتورک می‌­شود، و ویژگی سوم ، ثبات (Consistency) استمرار و یک­نواختی در کار است، کلمه ثبات، به اندازه­ اصطلاحاتی چون "رازهای بازاریابی شبکه‌ای" یا "بازاریابی اینترنتی" جذاب و معجزه­‌ آسا به نظر نمی­‌رسد، ولی همین عامل است که شما را در نتورک ثروتمند می­‌سازد، در واقع اگر بخواهیم یک تفاوت میان "ثروتمندان" و "کارگران" در نتورک مارکتینگ ذکر کنیم، آن تفاوت، نحوه برخورد با ویژگی ثبات است، حالا اگر من از شما بپرسم، شما با اطمینان خواهید گفت که در این تجارت با ثباتید؟ بیشتر افراد چنین گمان می‌­کنند؛ ولی بیشتر آن­ها، در فعالیت­های تجاری­شان حتی به این ثبات نزدیک هم نیستند.

بگذارید نگاهی بیندازیم شما در این تجارت چگونه عمل می‌­کنید: اگر درس­های مرا مدتی دنبال کرده ­باشید، میدانید که من جدا اعتقاد دارم شما باید با این تجارت همچون یک واقعه بسیار بزرگ و مهم در زندگی­تان برخورد کنید و آنگاه حداقل روزی دو یا سه نفر را برای آن در نظر بگیرید؛ بعضی به من تعهد می‌­دهند که این کار را 6 روز در هفته انجام دهند و بعضی نیز تعهد 5 روز در هفته می‌­دهند، البته منظورم انجام دو یا سه معارفه در روز نیست؛ بیشتر افراد کار را به صورت پاره‌ ­وقت شروع می­‌کنند و بین 10 تا 15 ساعت در هفته وقت می‌­گذارند؛ این افراد حداکثر می‌­توانند روزی همان 1 معارفه را انجام دهند.

منظورم از دو یا سه نفر، تنها پیدا کردن افراد جدید در روز و کمی آمادگی دادن به آن­هاست، یعنی همان "ملاقات" ، این کار می‌تواند به سادگی فرستادن یک E-mail برای دوستی باشد؛ یا دعوت کردن یک نفر برای تماشای فیلم؛ یا به سادگی این باشد که اجازه بدهید کسی بداند شما تجارت خوبی دارید که می‌­تواند برای او هم مناسب باشد و اگر بخواهد می‌­تواند با شما تماس بگیرد تا بیشتر برایش توضیح دهید، من اطمینان دارم زمانی که شما شروع به کار کردید و در ماه اول فعالیتتان شما هر روز چنین می­‌کردید؛ زیرا کار را روزی به حداقل یک نفر معرفی کرده­‌اید، اما هم­اکنون چطور؟ امروز، دیروز یا در طول هفته گذشته چند نفر را به فهرستتان اضافه کرده و کنجکاوی­شان را تحریک کرده­‌ا‌‌‌‌ید؟

ثبات یعنی ثبات و استمرار در همه چیز؛ در گروه من، هفته­‌ا‌‌ی یک جلسه ­لیدرشیپ برگزار می‌­شود، معمولاً لیدرهای جدید، دو هفته اول شنونده هستند تا این که جلسه را در دست می‌­گیرند و لیدرهای قدیمی­تر، ماهانه به این جلسه می­‌آیند؛ اما جلسه من هر هفته برگزار می­‌شود، لیدرهای موفق، وقتی صحبت از جلسه­ هفتگی می­‌شود، با ثباتند: آن­ها 52 جلسه در سال دارند؛ چون سال 52 هفته است. همین اتفاق درباره معارفه‌­ها هم می‌­افتد، معارفه­‌های شما در ماه اول روزانه یا یک ­روز در میان است و سپس باید به صورت مستمر، هفته­‌ای یکی، دو هفته یکی یا ماهی یکی (بسته به سیاست و استراتژی مجموعه‌­تان) آن­ها را برگزار کنید.

افراد جدید با هیجان منتظرند تا معارفه­‌هایشان شروع شود؛ سپس اینرسی و رخوت کار خودش را شروع می‌­کند و کم ­کم تعداد کم می‌­شود؛ هفته اول هر روز، هفته­ بعد یکی و هفته بعد ... هیچ! آن­ها هیجان­زده­‌ا‌‌ند؛ اما بی‌­ثبات، همین اتفاق درباره­ جلسات آموزشی می­‌افتد؛ آن­ها قدرتمند آغاز می­‌کنند؛ اما پس از کمی، انواع عذرها را می‌آورند که نمی‌­توانند در آن زمان در جلسه آموزشی شرکت کنند، در ابتدای کار، هیچ عذری وجود ندارد؛ اما به تدریج آنها ثبات و استمرار(consistency) را از دست می‌­دهند و از آن صرفنظر می‌­کنند و کارهایی مثل کوتاه کردن چمن حیاط، کمک کردن به یک دوست در اسباب­ کشی، آمدن پدر و مادر همسر به شهرشان، بارش باران و ... همگی عذرهای مناسب و پذیرفتنی به نظر می‌­رسند تا آن‌­ها تجارتشان را به سادگی نادیده بگیرند.

خب، شما دارید چه می­‌کنید؟ صادق باشید و به خودتان نمره بدهید که واقعاً در این کار چقدر با ثباتید؟ در مبحث بعد به یک نکته مهم دیگر خواهیم پرداخت که بی‌­ارتباط با ثبات نیست.

Commitment (تعهد)

اما چهارمین ویژگی ؛ تعهد است ، آسان به نظر می‌­رسد؛ نه؟ همه شما درباره­‌اش خوانده‌­اید و شاید تعهد کتبی هم داده­‌اید، همه متعهدند؛ نه؟ باید بگویم که نه! در بهترین حالت، بیشتر افراد در این کار با یک تعهد مشروط وارد می‌شوند؛ آن­ها چنین جمله‌­ای می­‌گویند: "یه امتحانی می‌کنیم ببینیم چی می‌­شه ..." آن­ها در صورت موفقیت می­‌خواهند تازه متعهد شوند.

تعهد آن­ها هیچ اسباب زحمتشان نمی‌­شود؛ با ساعات روتین استراحت و تفریح‌شان هیچ ناسازگاری ندارد و حتی مزاحمتی برای دیدن برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌­شان ایجاد نمی‌­کند؛ تعهد مثل یک اصل اخلاقی است، شما تا وقتی که از یک امتحان سربلند بیرون نیامده ­‌باشید، نمی‌­توانید مدعی شوید که متعهد بوده‌اید، تعهد در شرایط عادی که همه چیز مهیاست سنجیده­ نمی‌­شود؛ رفتن به جلسه ثابت هفتگی تا زمانی که مسابقات لیگ فوتبال تعطیل است تعهد نیست، هر روز معارفه گذاشتن، مگر روزهای تعطیل که می­‌خواهید برنامه هفتگی کوه‌تان را حتما برگزار کنید، تعهد نیست، هفته‌­ای 10 تا 15 ساعت وقت گذاشتن، به جز زمانی که مادر و پدر همسرتان به شهرتان آمده­‌ا‌ند، تعهد نیست؛ این­ها ادای تعهد هستند.

این­گونه کار کردن، به شما این احساس را می‌­دهد که متعهدید؛ ولی شما در واقع به خودتان دروغ گفته‌­اید؛ تعهد به دویدن، این نیست که هر روز بدوید، غیر از روزهای بارانی! تعهد، یعنی شما یا خیس می‌شوید یا این که ناچارید دویدن را رها کنید!
بارها شنیده‌­اید که می‌­گویند: "بازاریابی شبکه ای را یک تجارت (business) بدانید". من اخیرا چیز بهتری شنیده­‌ام: "بازاریابی شبکه ای را یک شغل تمام عیار (job) بدانید؛ مردم به شغل­هایشان متعهدند؛ چرا که در غیر این صورت از رشد باز می­‌مانند؛ ارتقا نمی‌­یابند و اخراج می‌­شوند! شما ممکن نیست به خاطر یک مسابقه فوتبال سرکارتان نروید؛ همچنین وقتی که پدر و مادر همسرتان به شهرتان آمده‌­اند و همچنین به خاطر یک سریال تلویزیونی یا یک میهمانی کارتان را تعطیل نمی‌­کنید؛ در بازاریابی شبکه ای نیز باید همین گونه برخورد کنید؛ ما درباره "تعهد" صحبت می­‌کنیم.

در اینجا درباره دو تعهد که من معتقدم باید در این تجارت داشته ­باشیم صحبت می­‌کنیم، اولین تعهد این است که هفته‌­ای 10 تا 15 ساعت کار کنیم؛ این حداقل مقدار لازم برای موفقیت در این کار است یعنی تقریبا روزی 2 ساعت، شما نمی‌­توانید با 6 ساعت کار در هفته در این کار موفق شوید و حداقل به 10 ساعت کار نیاز دارید، شما باید به این تعداد ساعت، متعهد باشید، خب؛ چند نفر واقعاً این کار را می­‌کنند؟ از آن مهم­تر؛ آیا خود شما چنین می‌­کنید؟ البته، باید حواستان باشد ... شما قرار است این تعداد ساعت را کار کنید! دیدن یک فیلم آموزشی 4 بار دیگر در طول هفته، کار کردن نیست! گشتن در سایت کمپانی و نگاه کردن به مشخصات خودتان (!) کار کردن نیست، مرتب کردن کیفتان هم کار کردن نیست!

کار کردن یعنی ملاقات افراد و صحبت کردن درباره­ کار و معرفی کار به آن­ها؛ یعنی معارفه گذاشتن یا پیش ­معارفه یا کمک به زیرمجموعه­‌ها برای معارفه گذاشتن، این­ها معنای کارند که رشد و درآمد تولید می‌­کنند؛ بنابراین تا آنجا که امکان دارد، 10 تا 15ساعت در هفته شما باید صرف این کارها شود.

اما تعهد مهم دوم ، این است که حداقل شما باید این کار را یک سال مداوم انجام دهید؛ یک سال یعنی 12 ماه، یعنی 52 هفته؛ چند نفر در دو هفته­ اول از کار دست می­‌کشند؟ چند نفر پس از دو ماه کنار می‌­روند؟ خود شما چند بار این کار را شروع کرده‌­اید و قبل از یک سال آن را کنار گذاشته‌­اید؟حقیقت این است که این تجارت، یک کار 2 تا 4 ساله است؛ مردم در 4 یا 6 ماه، ممکن است درآمدی کسب کنند؛ اما ثروتمند نمی‌­شوند، پیدا کردن لیدرهای کلیدی در جاهای مناسب وقت می­‌گیرد؛ آموزش دادن وقت می‌­برد و ساختن یک زیربنای محکم و مناسب وقت می‌گیرد؛ مگر در صورتی که شما لیدرهای آماده‌­ای را از یک کمپانی دیگر کش بروید، راه میان­بر وجود ندارد.

آیا تعهد برای 2 تا 4 سال کار طولانی به نظر می­‌رسد؟ شوخی نکنید! شما مگر در کار دیگرتان تعهد 30 یا 45 ساله نمی‌دهید؟! تازه، آیا در پایان این مدت تعهد، یعنی به ازای صرف نصف زندگی­تان و بهترین سال­های آن، به آزادی مالی می‌­رسید؟ آیا حقوق بازنشستگی­تان کافی است؟! بنابراین، صرف یک سال اگرچه ممکن است برای رسیدن به بازنشستگی در نتورک کافی نباشد، اما زمان خوبی است برای این که توقفی کنید و پروسه­ کار خود را ارزیابی نمایید.

من باور دارم که اگر کسی واقعاً از یک سیستم پیروی کند و به مدت یک سال، هفته­‌ای 10 تا 15 ساعت کار کند، به جایی خواهد رسید که پس از یک سال، به هیچ وجه دلش نمی­‌خواهد این تجارت را ترک کند، پس متعهدان واقعی کسانی هستند که حداقل 10 تا 15 ساعت در هفته، کار واقعی انجام می‌­دهند و می­‌پذیرند که در هر صورت، این کار را یک سال انجام دهند، خب؛ آیا شما متعهدید؟ شما هفته گذشته 10 تا 15 ساعت کاری­تان را چه کرده­‌ا‌ید؟ برنامه هفته آینده ­شما چیست؟ جدا به آن فکر کنید، در مبحث بعد به پنجمین عامل خواهیم پرداخت.

Image

وقتی درباره این ویژگی صحبت می‌کنید خواهید دید اکثر مردم گمان می­‌کنند که می‌­دانند منظورتان چیست و بیشترشان حس می‌­کنند که تصویرشان خوب است، بیشترشان اشتباه می‌­کنند، خیلی هم اشتباه می‌­کنند، درباره آن فکر کنید.

معمولا با افرادی که قصد معرفی کار به آنها را دارید، کجا برخورد کرده­‌اید؟ مطمئنا در جلسه معارفه یا یک Event کمپانی نبوده‌­است، شما با بیشتر آنها در زندگی روزمره روبرو شده اید و آنها را آماده می‌­کنید تا به جلسه معارفه بیایند؛ بسیار خوب، می‌­دانم؛ شما در جلسه معارفه یا جلسات دیگر، کت و شلوار یا لباس رسمی بسیار آراسته‌ای می­‌پوشید و همه­ چیز را رعایت می­‌کنید؛ اما زمانی که به آنجا می‌­رسید، دریافت آنها از تصویر شما (و در نتیجه خود شما) کاملا شکل گرفته و تغییری نمی‌­کند؛ در بیشتر مواقع، این تصویر در نخستین دیدار شکل گرفته­ است؛ در ویدئوکلوپ محله‌­تان، در سوپرمارکت، در میهمانی، در یک کنسرت یا یک تجمع فرهنگی، در کارواش، در یک رستوران زمانی که با دوستانتان برای شام بیرون رفته‌­اید ؛ به عبارت دیگر، در زندگی روزمره.

وقتی می‌­روید دنبال بچه‌­ها، وقتی به خشکشویی محله‌­تان می‌­روید و وقتی به خرید می‌­روید، آن­جاست که نخستین تصویر از شما در ذهن افرادی که در آینده زیرمجموعه­ شما خواهند شد شکل می‌­گیرد، خب؛ در این شرایط چگونه به نظر می‌­رسید؟ آیا هر روز که خانه را ترک می‌­کنید، ظاهرتان مطابق با آن­چه می‌­خواهید باشید هست؟ یا کاملاً شلخته‌­اید و به تصویری که دیگران از شما می‌­بینند توجهی ندارید؟ منظورم این نیست که هر بار که از خانه بیرون می­‌روید کت و شلوار و کراوات بپوشید! اما باید هوشیار و سرحال به نظر برسید، ممکن است شلوار جین بپوشید و سرحال به نظر برسید.

مهم این است که با هدف لباس بپوشید و به آن اهمیت بدهید، آیا لباس­هایتان اتو دارد؟ تمیز است؟ نفستان تازه و خوش­بوست؟ موهایتان مرتب است؟ لبخند به لب دارید؟ و از آن مهم­تر، شرایط روحی­تان چطور است؟ مثبت هستید؟ صمیمی هستید؟ از آن آدم­ها هستید که همه دوست دارند دور و برشان باشند؟ با دیگران برخورد مناسب، مؤدب و متواضع دارید؟

بگذارید خاطره‌­ای برایتان بگویم، برای دیدن شخصی که می‌­خواست با من کار کند، به شهر دیگری سفر کرده ­بودم، او در فرودگاه به دنبالم آمد و تا آن­جا که می‌­توانست، به من احترام گذاشت تا نشان دهد که من چقدر برایش مهم هستم، اما من تصمیم گرفتم که با او کار نکنم و اصلا کار را به او معرفی نکردم، می‌­دانید چرا؟! به خاطر این که او به جز من به هیچ کس دیگر احترام نمی‌­گذاشت، وقتی از فرودگاه به سمت اتومبیلش می­‌رفتیم، او به باربر سلام نکرد و حتی سرش را برای او تکان نداد و در حالتی مغرورانه و خشک فقط جواب سلام او را داد، او به پولی که به باربر داد اکتفا کرد؛ وسایل را از او گرفت؛ در اتومبیل گذاشت و رفت؛ به نظر من رفتار ظالمانه‌­ای بود، در رستوران هم دقیقا همین اتفاق افتاد، او با من شاهانه رفتار کرد؛ ولی با گارسون مثل یک آشغال رفتار کرد، من واقعا درباره­ حسن نیت او در احترامش به خودم تردید کردم و کاملا از این که با کسی باشم که این قدر به دیگران بی‌توجه است، معذب بودم، پس، ما این تصویر را هر بار که از خانه بیرون میر‌ویم نشان می­‌دهیم؛ آیا تصویر شما، دیگران را برای این که با شما کار کنند، جذب می­‌کند؟

و اما بخش دوم، تصویری که شما در گروهتان دارید؛ هر کسی یک Brand (آرم، نشانه) دارد؛ حسی که افراد گروهش از او دارند، این "حس" مخلوطی است از چند عامل: جوری که شما صحبت می‌­کنید؛ جوری که لباس می‌پوشید؛ استیل کلی‌­تان؛ رفتارتان با دیگران؛ مهارت­هایی که دارید؛ درآمد و جایگاه شما و خلاصه، آنگونه که شما نه برای کارتان، که برای خودتان بازاریابی می‌­کنید؛ شما نه کارتان، که خودتان را معرفی می‌­کنید؛ بازاریابی خودتان در گروهتان عجیب به نظر می‌­رسد؛ اما شما همواره دارید چنین می‌­کنید؛ چه به آن آگاه باشید و چه نه.

وقتی جایگاه شما بالاتر می‌­رود، یکی از چیزهایی که باید به لیدرهایتان یاد بدهید این است که "تصویر شخصی­شان" را ارتقا دهند؛ وقتی کسی سودش را می­‌گیرد، من اغلب او را به یک لباس ­فروشی می‌­برم تا تصویرش را درست کنم. در رده بالاتر، ممکن است لازم باشد آن­ها را به یک جواهرفروشی ببرید و باز در رده بالاتر، لازم است با آن­ها صحبت کنید که اتومبیلشان را هم عوض کنند؛ ما به لیدرهایمان یاد می‌­دهیم که این بسیار مهم است تصویری بسیار قدرتمند داشته ­باشند تا در یک Event قابل استفاده باشد؛ در یک Event آموزش لیدرشیپ، من از مربیان آداب معاشرت کمک می‌­گیرم تا به ما کمک کنند؛ ما سالی یک بار، یکEvent کاملا رسمی با کراوات­های سیاه­ رنگ رسمی برگزار می‌­کنیم.

اگر شما یک مرد هستید و نمی‌­پذیرید یا از یاد می‌­برید که به احترام خانمی که می‌­خواهد روی صندلی کناری شما بنشیند، بلند شوید و صندلی را برای او از زیر میز بیرون بکشید، یا اجازه می‌­دهید که در، بعد از عبور شما به صورت او کوبیده ­شود، تصویر شما یک آدم خشن بی‌­نزاکت است که قطعاً تصویر خوبی نیست. اگر شما در یک گردهمایی نتورکی در یک رستوران، سوپتان را هورت بکشید یا با غذا در دهانتان صحبت کنید، به سختی دیگران را تحت تأثیر قرار خواهید داد؛ ما در تجارتمان، رویا می‌­فروشیم؛ ما این رویا را به افرادی که قصد ورودشان را داریم و نیز به تیممان می‌­فروشیم و خودمان، باید مثال زنده ­این رویا باشیم؛ تصویری که شما ایجاد می­‌کنید، تعیین می‌­کند که فرد مورد نظر به تیم شما وارد می­‌شود یا نه.

آیا شما تصویر رویای آینده او هستید که انتظار دارید به شما بپیوندد؟ در واقع، همین تصویر شماست که تعیین میکند آیا آنها اصلا به حرف­های شما در جلسه معارفه گوش می‌­دهند یا نه؛ و آیا آن­ها به Event شما می‌­آیند یا نه، حتی اگر شما در این کار کاملا تازه­ کارید، می­‌توانید تصویری از اطمینان، باور و حرفه‌­ای بودن ارایه کنید؛ و هیچ چیز بیش از این جذب دیگران را به سازمان شما سرعت نخواهد بخشید و تصویری که شما در تیمتان دارید، تعیین ­کننده‌­ترین عامل است برای دانستن این که شما در این کار به کجا خواهید رسید و چقدر طول می­‌کشد به آنجا برسید؛ تصویر شما، تصویر یک لیدر است یا یک پیرو؟ آیا شما اعتماد می‌­آفرینید یا تردید؟ آیا شما حرفه‌­ای به نظر می­‌رسید یا آماتور؟!

به صورت جدی به تصویرتان فکر کنید و به خودتان در این زمینه نمره بدهید، در پایان این مباحث، خواهیم دانست که شما چه تعدادی از این هفت ویژگی را درست به کار می‌گیرید و کجاها نیاز به پیش­رفت دارید.

Personal Development

این مبحث را خیلی خیلی جدی بگیرید، بگذارید به مورد ششم بپردازیم:

رشد شخصی (Personal Development) مورد ششم، یکی از مهم­ترین عاداتی است که باید در این تجارت داشته ­باشید و نیز عادتی است که افراد جدید در برابر آن مقاومت زیادی می‌­کنند، چرا؟ چون شنیدن اینکه باید روی خودشان کار کند چندان جذاب نیست، آن­ها علاقه دارند که بشنوند چگونه باید با دیگران برخورد ­کنند.

چگونه افراد جدید را جذب کنند؛ چگونه یک مجموعه بسازند که پیش برود و چگونه سازمان خود را رهبری کنند؛ آن­ها این نکته را درنمی‌­یابند، در صورتیکه آن­ها از جنس افراد مورد اعتماد دیگران نباشند، از جنس افرادی که دیگران باورشان دارند و دوست دارند با آن­ها کار کنند، تکنیک­های مشاوره و رهبری، کاملا بیهوده و بی‌­اثر خواهند بود، نکته مهم این است: برای موفقیت در این کار، دانستن چند روش و تکنیک کافی نیست؛ شما باید اطمینان و شخصیت کاملا ویژه‌ای داشته ­باشید، این شخصیت، از ماهیت شما می‌­آید و این ماهیت، محصول رشد شخصی شماست.

اگر به یاد داشته ­باشید، در آغاز این مباحث درباره­ Status صحبت کردیم، اگر ذهنیت درستی نداشته ­باشیم و زمان خاصی را صرف رشد شخصی نکنیم، هرگز Status خوبی نخواهیم داشت؛ این یک واقعیت است: کار ما آسان نیست، ساده است؛ ما گاهی به افراد شکاک و ایرادگیر برمی‌خوریم؛ آن­ها که تفاوت بین پیرامیدهای غیر قانونی یعنی شرکت های هرمی و بازاریابی شبکه­‌ا‌ی را نمی‌­فهمند، ما ناچاریم بسیاری از بدیهیات اقتصادی را برای کسانی که تاکنون هیچ کار مستقل اقتصادی نکرده­‌ا‌ند تشریح کنیم، ما بسیاری اشخاص را وارد این تجارت می­‌کنیم که هرگز رئیس خود نبوده‌­اند؛ بنابراین، عوض شدن تیممان، رفتن یکی و آمدن دیگری و بالا و پایین رفتن انگیزه و احساس ما بخشی از کار است؛ ما باید تلاش کنیم که همواره "بالا" باشیم.

ما "باید" با مشکلات، به عنوان فرصت رشد روبرو شویم؛ از ناکامی­ها تجربه بیاموزیم و احساس بیچارگی و بدبختی را "نیاز به ساختن بیشتر شخصیتمان" تلقی کنیم و این کار زمانی که ما همه­ی روز با منفی­ها احاطه شده­‌ا‌یم، واقعا دشوار است؛ این یک حقیقت است، بیشتر فامیل، همکاران و دوستان ما منفی‌­اند، آن­ها نمی‌­خواهند چنین باشند؛ ولی ناخواسته هستند؛ آن­ها بدین صورت برنامه­‌ریزی می‌­شوند؛ روزی 24 ساعت و هر 7 روز هفته، برای داشتن یک ذهنیت مثبت، باید ناخودآگاه خودتان را به صورتی حساب ­شده با برنامه‌­های مثبت برنامه‌­ریزی کنید.

هر لیدر بزرگ بازاریابی شبکه ای، این کار را همچون یک آیین مذهبی، روزانه برگزار می‌­کند، به نظر من، بهترین روش انجام این کار، این است که هر روز صبح، به عنوان اولین کار روزتان، 30 دقیقه را به این کار اختصاص دهید، انجام این کار به عنوان اولین اقدام روزانه، خودآگاه شما را برای تمام روز می­‌سازد و نتایجی را که در طول روز خواهید گرفت، تعیین می­کند. (اگر شما فیلم "راز" را دیده­‌ا‌ید یا کتاب آن را خوانده‌­اید، این موضوع به خوبی به شما اثبات می­‌کند که قانون جذب چگونه عمل می­کند).

به دلایلی، اکثر افراد جدید فکر می­‌کنند که یک لیدر سطح بالا، هرگز با کار نکردن یک زیرمجموعه روبرو نشده؛ به هرکس که کار را پیشنهاد داده، جواب مثبت گرفته و هرگز به هیچ مشکل و معضلی دچار نشده ­است، البته که چنین نیست؛ لیدرهای سطح بالا قطعا چالش­ها و مصیبت­های بیشتری را تحمل کرده­‌ا‌ند؛ اما آن­ها به اندازه کافی روی رشد شخصی­شان تمرکز کرده‌­اند که این مشکلات نتوانسته مانع رسیدن آن­ها به موفقیت شود، آن­ها کاملا روی ریل هستند؛ آن­قدر که حتی اگر زلزله­‌ای کمپانی مرکزی را ببلعد، هیچ مشکلی نیست؛ آن­ها از جایگاهشان تکان نمی‌­خورند، بازهم راهی برای موفق شدن می‌­یابند و هرگز از روی ریل موفقیت خارج نمی­‌شوند.

نکته بسیار مهم این است: این وضعیت، یک مقصد نیست که شما به آن برسید و بعد از آن اینگونه باشید؛ بلکه یک فرآیندِ در جریان است؛ آن­ها همواره روی خودشان کار می‌­کنند تا وضعیت ذهنی­شان را مثبت نگه دارند تا وزن افکار منفی هرگز از افکار مثبت بیشتر نشود، شما باید به این­جا برسید، این وضعیت، فقط برای این نیست که شما را روی ریل نگه دارد تا از کار خارج نشوید؛ بلکه داشتن این وضعیت، به شدت منجر به پیشرفت نتایجی که همه ی روز و هر روز در هر زمینه‌­ای می­‌گیرید می‌­شود؛ برنامه رشد شخصی هر روز صبح، تغییری فیزیولوژیکی در شما ایجاد می‌­کند که منجر می‌­شود شما از همان کارهای روزمره، نتایج بهتری بگیرید.

من به شما قول می­‌د‌هم که اگر هر روز صبح، 30 دقیقه به فایل های صوتی روانشناسی موفقیت گوش دهید، از تلفن زدن به 10 نفر برای دعوت به معارفه در آن روز، نتیجه بسیار بهتری خواهید گرفت و درصد موفقیت شما به شدت بالا خواهد رفت؛ در مقایسه با این که همین ده دعوت را بدون برنامه­ رشد شخصی انجام دهید، اگر شما وقتی که صبح از خواب بیدار می‌­شوید، سی دقیقه کتاب "مانند ثروتمندان فکر کنید" را بخوانید، آن شب در جلسه معارفه­‌تان فرد کاملاً متفاوتی خواهید بود، حالت بدنتان متفاوت خواهد بود؛ تون صدایتان متفاوت خواهد بود و نگاهتان و چشم­هایتان متفاوت خواهد بود.

اگر روزتان را با تماشای تلویزیون آغاز کنید و ساعت 7 عصر، کسی به شما "نه" بگوید، شرط می‌­بندم که شما گوشی تلفن را میگذارید و به سراغ همان تلویزیون می‌­روید، اما اگر روزتان را با خواندن کتاب "وقتی انسانی می‌اندیشد" به مدت 30 دقیقه آغاز کنید و در ساعت 7 عصر جواب رد بشنوید، شرط می‌­بندم که شما به نفر بعدی در ساعت 7:03 تلفن خواهید کرد.

شما در زندگی و در تجارتتان چقدر از رشد شخصی بهره می­‌برید؟ این عادت، مهمترین عادتی است که انسان­های بزرگ را موفق ساخته و آن‌ها را موفق نگاه می‌دارد، این عادت، کلید طلایی موفقیت در هر کاری در زندگی است.

Sacrifice (فدا کردن)

اجازه بدهید به سراغ هفتمی برویم، عاملی که ممکن است غافل­گیرتان کند: Sacrifice (ترجمه­ی فارسی: فداکاری، قربانی کردن، فدا کردن) به هر حال، قطعا گفتن این موضوع به فردی که می‌­خواهد وارد کار شود، چندان جذاب نیست، این که باید چیزی را فدا کند، ما معمولا با تمرکز روی پول، روش زندگی و رفاه، مجموعه‌مان را گسترش می‌دهیم؛ می‌­دانید ... همه این­ها با نتورک به دست می‌­آیند؛ ولی نه در آغاز کار.

برای شروع و ساختن یک چیز بزرگ، شما ناچارید که چیزی را فدا کنید؛ شما باید بهایی پرداخت کنید، شما و هر کسی که شما وارد این تجارت می‌­کنید، هم ­اکنون از کل 24 ساعت وقتتان در روز استفاده می‌­کنید؛ برای انجام کارهای متفاوت به روش­های متفاوت؛ به روش­هایی که شما را هر چه بیشتر در آسایش و راحتی نگه دارد، از مبحث تعهد به خاطر دارید که برای انجام این تجارت حداقل به 10 تا 15 ساعت وقت در هفته نیاز دارید، معنی آن عبارت این است که شما ناچارید آنچه را هم­ اکنون در این زمان انجام می‌­دهید فدا کنید، همیشه این­طور نخواهد بود و در آینده شما شاید وقت آزاد بسیار بیشتری هم پس از موفقیت در بازاریابی شبکه ای به دست آورید؛ ولی در آغاز کار، به ناچار این­چنین است.

من در حال حاضر مشغول خواندن کتاب "هفته‌­ای با 4 ساعت کار" اثر Timothy Ferriss هستم. کتاب بسیار لذت­بخشی است و کلی مطالب خواندنی و هیجان ­انگیز دارد؛ ولی خواندن آن برای بسیاری افراد واقعا خطرناک است؛ چرا که این افراد به تمام جوانب توجه نمی‌­کنند و کامل نمی‌اندیشند؛ بلکه تنها ظاهر امر را می‌­بینند.پ، بسیار شیرین به نظر می­‌رسد وقتی می‌­خوانید که او شش ماه وقت گذاشته تا یک قهرمان بوکس چینی شود یا یک سال را به یادگرفتن تانگو در بوینس ­آیرس گذرانده؛ اما او در ابتدا تجارتی آفریده که جریان درآمد دائم به سویش برقرار باشد.

قبل از آن که زندگی پر از ماجراهای بی‌­پایانش را آغاز کند؛ من پردرآمدترین فرد در کمپانی‌­ام هستم و همان نوع زندگی را دارم که Timothyدر کتابش درباره‌­اش صحبت می‌کند، درآمد من فوق­العاده است؛ مقدار قابل توجهی از آن، درآمدی است که هم­ اکنون وقتی را از من نمی‌­گیرد و من می­‌توانم تمام زمانم را روی تیم Softball ام بگذارم؛ ولی حقیقت این است: من هنوز دارم چیزی را فدا می‌­کنم، هنوز قربانی می‌­دهم؛ نه به خاطر آن که نیاز دارم؛ بلکه چنین انتخاب کرده­‌ا‌م، به خاطر آنکه می‌­خواهم "درآمد بدون صرف زمان" خودم را حتی بیشتر کنم.

بالاسری من تمام فیلم­های مطرح را به محض اکران شدن می‌­بیند؛ او حداقل 5 برنامه تلویزیونی را مرتب می‌­بیند، من اکثر آن­ها را از دست می­‌دهم یا طی سفر هوایی، در هواپیما، چند ماه بعد آن­ها را می‌­بینم، لیدر ارشد بالاسری من، بیش از من به تعطیلات می‌­رود؛ حتی احتمالا شما نیز بیش از من به سفرهای تفریحی می‌­روید، من هم می‌­توانم این کارها را انجام دهم و از آن­ها لذت هم می‌­برم؛ ولی ترجیح می­‌دهم فعلا آنها را فدا کنم تا خودم را در آینده در موقعیت بهتری قرار دهم.

اشتباه نگیرید؛ من هم کارهای لذت­بخش انجام می‌­دهم، من هم به تماشای اولین اکران "جنگ ستارگان" یا "ماتریکس" در نیمه ­شب می­‌روم، من هم وقتی یک کتاب هری پاتر جدید بیرون می‌­­آید، مانند خیلی­ها تمام شب را بیدار می‌­مانم و آن را می‌خوانم (حتی می­توانید تصور کنید که من دیشب چنین کرده‌­ام!) من بی هیچ پشیمانی، یک سخنرانی 50 هزار دلاری را لغو می­‌کنم چرا که با مسابقه تیم Softball ام همزمان شده‌­است، وقتی صحبت چیزی است که مرا واقعا هیجان‌­زده می‌­کند، من انجامش می‌­دهم؛ ولی من می‌­توانم چنین کنم به خاطر آن که قبلا چیزی را فدا کرده­‌ا‌م.

وقتی که من کارم را شروع کردم، بسیاری از روزها نمی‌­توانستم به کلیسا بروم؛ ولی امروز در بعضی یکشنبه‌­ها مبلغ چکی که به کلیسا می‌­دهم مساوی مجموع 799 نفر دیگر حاضر در کلیساست! در آغاز کار، من ساعت­ها با یک اتومبیل درب و داغان در مسیرهای طولانی رانندگی و کار می­‌کردم؛ ولی امروز با جت اختصاصی درجه یک سفر می‌­کنم؛ شعار من این بود: "من امروز طوری کار می­‌کنم و کارهایی را می‌­کنم که دیگران نمی‌­کنند؛ بنابراین در آینده کارهایی را خواهم کرد که دیگران نمی‌­توانند بکنند" می­‌د‌انید؛ این شعار خیلی خوب جواب داد! "کاری را می­‌کنم که هیچ­کس نمی‌­کند تا در آینده کاری را بکنم که هیچ کس نمی‌­تواند بکند" شما چطور؟

آیا شما امروز چیزی را فدا می‌­کنید تا فردا، آزادی واقعی را برای شما به ارمغان بیاورد؟ یا شما صرفا به لذتهای آنی می‌­پردازید و از هیچ چیز صرف نظر نمی­‌کنید؛ که در نتیجه برای همیشه ناچار خواهید بود به سختی کار کنید؟ به این سؤال به طور جدی فکر کنید، چه چیزی را فدا می‌­کنید تا آزادی مالی به دست آورید؟ و خودتان را در هر هفت چیزی که ما در این سری درس­ها درباره­‌اش صحبت کردیم یک بار دیگر ارزیابی کنید:

Status
Event
Consistency
Commitment
Image
Personal Development

Sacrifice
کدامیک از این هفت ویژگی را به درستی به کار می‌گیرید؟ به خاطر داشته­ باشید که افراد درجه یک در این تجارت، از هر هفت ویژگی استفاده می‌­کنند؛ خودتان را صادقانه ارزیابی کنید؛ آن­گاه خواهید دانست که در کجاها ضعیف هستید و باید روی آن­ها کار کنید.


ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مصطفی در تاریخ 1391/08/24 و 22:15 دقیقه ارسال شده است

شهامت گذشتن از گردوها



حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد."


مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد."

او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.




خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند. خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد. خیلی‌ها وقتی در شرکت یا موسسه‌ای کار می‌کنند سعی دارند تک‌خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.




بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.



بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصت‌ها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل‌کاری را از دست ندهیم.

پاسخ : بسیار زیبا و مفید بود
با تشکر


کد امنیتی رفرش
درباره ما
قویترین تیم بازاریابی شبکه ای ابر تجارت کهکشان در ایران (********) اینجانب محمد امین بیطرفان از تیم آقای نیما عاشوری هستم و از زمانی که استارت ابر تجارت کهکشان را زدیم تمام تلاش های خود را بر این نهادیم که بتوانیم یک تیم واحد برای یک هدف حرفه ای بسازیم امید است در راه توانسته باشیم که به وعده خود عمل کرده باشیم Www.galaxyteam.ir Www.vteam.ir Www.apv.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    قالب جدید سایت را می پسندید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 112
  • کل نظرات : 206
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 119
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 123
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 280
  • بازدید ماه : 897
  • بازدید سال : 13,817
  • بازدید کلی : 214,311
  • کدهای اختصاصی